مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها (زبانحال)
من زیـنـبـم که رنـج فـراوان کـشـیدهام بـس رنـج ها ز دشمـن قـرآن کـشـیدهام من زینـبم که قامت همچـون کـمان من باشد نشان، ز بس غم هجران کشیدهام من زینـبـم که از سـتـم خـصم بـد مَنِش جور خـزان به فـصل بهـاران کشیدهام من زیـنـبم که یکّـه و تـنهـا به قـتـلـگاه بر سیـنـه، جـسم شـاه شهـیدان کشیدهام من زینـبم که از وطـن خود به کـربـلا رنـج سـفـر به شهـر و بیـابـان کشیدهام من زینبم که خصم جفا پیشه رابه دهر با تـاج و تخـت، جـانب نیـران کشیدهام من زینبم که بهر حـفاظت، ز دین حق ظلـم و جـفـا ز دشمن یـزدان کـشـیدهام من زینبم که بهر یتـیـمـان خـون جگـر هر لحـظه آه، از دل سوزان کـشـیـدهام من زیـنـبـم که کـنج خـرابـه، رقـیّـه را مانـند گُـل به سیـنـه و دامـان کـشـیدهام مـن زیـنــبـم کـه کـاخ یــزیـد پـلـیـد را با خطبههای خویش به ویران کشیدهام مـن زیـنـبـم که بـر سـر نعـش بـرادرم جانـسوز نالـه از دل و از جان کشیدهام من زینبم که در صف گرمای رستخیز حاجت روای «فائق» هجران کشیدهام |